میدانی عزیز؛ ما آدمهای همه چیزدان، خوب مینویسیم: زنده باد مخالف؛ پاینده باد منتقد!
اما وقتی که حساب و کار و کاسبی خودمان که در میان باشد از خجالت مخالف و منتقد که هیچ، از خجالت «منتخب» خویش نیز در میآییم و فریاد "واسلاما"یمان بلند است که این اونی نبود که ما میخواستیم!
شما باید همان کار و همان آدمهایی را انتخاب کنی که ما خوشمان بیاید! چون اگر ما خوشمان نیاید، با قدرت قلم و رسانه، مانع قدم های شما در کارتان میشویم.
آنچه که نوشتم، گریزی است به وزیر نوپای راه و شهرساز کشورمان که درحال چیدن مهره های میزخدمت خویش است؛ از معاونین تا مشاورین و مدیران ستادی و صفوف و... که براساس میثاق ملی دولت چهاردهم انتخاب میشوند؛ تخصص و تجربه بدون ملاحظات سیاسی و حاشیه ای.
این همان چیزی است که ملت در صندوق انتخابات به آن رأی دادند که اگر کسی میتواند برای فردای ایران، کاری کند، باید قدرت را به دست او سپرد؛ فارغ از هر زنده باد و مرده باد، باید ایستاد و احترام گذاشت و اعتماد کرد به کسانی که حسب دستور مربی و سرمربی، وارد زمین مبارزه با مشکلات مردم میشوند ولی اکنون، به جای شنیدن تشویق از سکوها، صدای همهمه و انتقادها بلند است؛ آنهم درحالی که هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده و ترکیب تیم ایران، درحال شروع راهی سخت تا رسیدن به قله است.
انتخاب سرکارخانم وزیری به عنوان مدیر روابط عمومی و جناب آقای ارجائی، شهردار کلانشهر سابق مشهد به عنوان معاون برنامه ریزی و تأمین منابع وزارت راه و شهرسازی، بهانهای شده است جهت تاختن به وزیر و وزارتی که هنوز آغاز راه هستند و نقطه وحدتی شده است جهت دوستان اینطرفی و آنطرفی که همه تخصصها و تجارب ارزشمند سالهای سپری شده را نادیده گرفته و با بغض سیاسی، آتش رسانهها را برافروخته تا بتوانند از این حمله، آنچه که مقصودشان است، حاصل نمایند؛ غافل از اینکه این آتش ها، شاید دلگرمی شود برای قلب های سردی که از حلقه خدمت دور ماندهاند اما دود آن، بیشتر به چشم مردمی میرود که چشم انتظار خدمتگزاری هستند.
حرف زیاد است و قلم، یارای نگارش آنچه که در رسانهها میخوانیم و آنچه در جبهه وزارتخانه میبینیم نیست ولی هم از خود و هم از شما میپرسم که خبرنگار دلسوز و دل نگران! ایران عزیزمان، تا کی باید شاهد و شهید این جناح بازیها و سیاسی گراییها باشد که فلان مدیر، در فلان زمان، فلان چیز را گفته و نوشته و حال باید تمامی توانایی ها، تجارب، تحصیلات و تخصص هایش را قربانی نگاه سیاسی اش کرد تا آنچه شود که مطابق میل و نظر ما میباشد.
به ایران فکر کنیم؛ به فردایی که همه منتظرش هستیم. به فردایی که برایش پای صندوق رأی رفتیم؛ صبور باشیم و صبوری و اعتماد به انتخابها را یاد بگیرم. گلهها و توییتها و تاختنها را بگذاریم برای فردای خدمت؛ تاریخ و تجربه بسیار نشان داده است که روزی آمده است که فهمیدیم آنکس که اینگونه به او تاختیم و قبولش نداشتیم، برای ما و برای ایران چه خدمتهایی کرده و چه میراث ماندگاری از خود به جای گذاشته است که آن روز، شاید مجالی برای شرمندگی باشد؛ ولی فرصتی برای جبران نیست.
نقطه. سرخط
به انتخابهایی که برای ایران میشود؛ احترام و اعتماد کنیم.